گاهی راههایی را می شمارم که مرا خوشحال می کنند. یکی از آنها این است که باید سر کار شلوار جین و تیشرت بپوشم. من نویسنده ام، نه عضوی از کنگره؛ بنابراین مانعی ندارم. هر چیزی بهتر از لباس فرم و سخت است و من برای کسب موفقیت لباس می پوشم. هنوز لباس فرم می پوشم به همان دلایلی که دیگر زنان حرفهای می پوشند. واقعاً خوشظاهر است، راحت است، با محیط کار من هماهنگ است، و عناصر گوناگونی میتوانند پیوسته با هم بیامیزند و هماهنگ شوند، که این یعنی من مجبور نیستم یک سلول مغزی جداگانه صرف این کنم که بفهمم در این ساعت صبح چه باید بپوشم، در حالی که سگ را به گردش میبرم، نهارم را جمع میکنم، صبحانه درست میکنم، بچه ام را راهی میکنم، اخبار صبح را میخوانم، و همه ایمیلهایی را که در طول شب آمدهاند، جواب میدهم. یکی از دوستانم، که او هم نویسنده است، در صفحه فیسبوک من نوشت، “دوست دارم کمترین توان ذهنی ممکن را صرف این پرسش کنم که چه باید بپوشم .”ر
اما یک لباس فرم مناسب بیشتر از صرفه جویی در وقت و ذهن فایده دارد. نشان میدهد که چه نوع کاری انجام میدهید، چقدر در آن جدی هستید، و ــ بخش پیچیدهاش اینکه ــ چه نوع زنی هستید. این لباس شماست که مرکزیترین نقش را در زندگی شما ایفا میکند. لباس جلوه عمومی شما را تعیین میکند. آیا زنی هستید که بیش از همه به راحتی اهمیت میدهید ــ کفشهای راحتی، پارچههای سبک، طرحهای ساده ــ یا کسی که، مثل من، تطبیقپذیری مردانه کتان تیره را ترجیح میدهید؟ آیا ظاهر کاریتان را با یک مجموعه رنگ (سیاه، آبی، خاکی) یا یک طراح خاص مشخص میکنید ــ یا بیشتر اهل تنوع و مدلهای خاص هستید؟ این تمایزها مهم هستند. البته نتایجشان کاربردی هستند، اما دلایل وجودی هم دارند. لباس فرم شما نشانه آرزو، جایگاه، تجربه و سن شماست. اگر نه شایستگی واقعی شما، اما احساس شما درباره شایستگی را انتقال میدهد همانطور که میل (یا بیمیلی شما) برای داشتن آن را نشان می دهد.
مشخص کردن عناصر یک لباس فرم خوب دشوار است. مارگارت تاچر احتمالاً اولین و آخرین نمونه زنی است که به یک لباس فرم کاملاً تجسم بخشید (یا بهتر است بگوییم لباس فرمش به اولویتهای او تجسم بخشید). او بیهوده بانوی آهنین نامیده نشد. لباس فرمش و کلاه و کیفهای جعبهمانندش به شکلی کاملاً عینی کارکردی زرهمانند داشتند و او را از دشمنان سیاسیش محافظت میکردند به همان اندازه که از برداشتهایی جنسیتی که او را برای شغلش به اندازه کافی قوی نمیدانستند. شریل سندبرگ، که درباره اهمیت اعتماد به نفس زنان در سر کار مینویسد، از پارچههای کشی و طرح بدن طرفداری میکند. یک مدیر فنی اجرایی فیسبوک میگوید که به نظر او لباس مخصوص گزینه مهمی برای او نیست. جایی میخواندم که مدل موهای آناوینتور نقش لباس فرم را برایش بازی میکنند: از آنجا که او به لحاظ کاری مجبور است از طرحها و مدلهای مختلفی لباس بپوشد، مدل موهایش برای او انسجام و جایگاه میاورند. اما جایزه هنرمندانهترین استفاده از لباس فرم امروز میرسد به کریستین لاگارد، وکیل فرانسوی، که صندوق بین المللی پول را اداره میکند. لباسهای تیره (مشکی و زغالی) دوخته شده او با مدل مویی فوق العاده، گوشوارههایی آویزان و شال مدل هرمس تزئین شده اند. همین. او نزدیک به شصت سال دارد و موفق شده است هم زنانه و هم قدرتمند دیده شود بدون اینکه به نظر برسد چنین دغدغهای دارد. هرگز با این مقدار کم، کسی اینقدر زیاد دیده نشده.ر
لباس فرم مناسب، دست کم در ظاهر، دلمشغولیهای درونی یک زن درباره قدرت و جنسیتش را برطرف میکند. چون که مسئله واقعاً همین است، اینطور نیست؟ پوشش کار برای زنان سختتر است تا مردان ــ سختتر است ــ چون محیطهای کاری را هنوز غالباً مردان اداره میکنند، و زنان، که برای به رسمیت شناخته شدن زیر نگاه مردانه رقابت میکنند، باید تصمیم بگیرند چقدر مایل اند که سر کار جذابیت جنسی داشته باشند. (خوب یا بد، ایده نیروی کار با “لباس فرمهای قدرت” یکدست و خنثی، ارتشهای زن و مردی که با دکمهها و سرشانهها آراسته شده اند، هیچگاه عملی نشد.) چقدر با انتخاب لباستان به آنها یادآوری میکنید که لباسی که صبح پوشیده اید مناسب است؟ زنان وقتی با تصمیمهایی درباره نوع پوشش مواجه میشوند، مجبورند مدام و صریح این مسائل را بررسی کنند. درون ذهن هر زنی یک آونگ دائمی در حال کار است: اندازه پا، دور کمر، رنگ پوست، دور باسن، و الی آخر. مدل پگی میپوشید و با اطمینان به خود، جنسیتتان را زیر لباس فاستونی پنهان میکنید؟ یا مدل جوآن میپوشید و آن را به رخ میکشید و این درک را دارید که جنسیت قدرت میاورد؟
هیلاری کلینتون آشکارا با آنچه که باید بپوشد در تکاپو است. به خاطر بیشتر جنبههای شغلش، زنانگی و جذابیتش، نامنصفانه، تحت هجمه بودند. او تلاش کرد ــ و شکست خورد ــ تا لباس فرمی پیدا کند که بشود منتقدانش را ساکت کند. او پیشانیبند و آویزها و پیراهنهای یقهبسته را امتحان کرد. او لباسهای درشت دوخت و رنگهای چشمگیر را امتحان کرد. در دوران سناتوری، لباسهای مردانه به رنگ تیره انتخاب کرد. اما حالا که مادربزرگ شده است، با وجود سوالهایی درباره جذابیت جنسی که به صورت گستردهای دربارهاش مطرح است، به نظر میرسد نوع لباسش را پذیرفته است و دیگر دغدغهای درباره حرف مردم ندارد. چیزی هست که میشود درباره زنانی مثل هیلاری گفت، اینکه تجربه زندگیشان در چهرهشان نمایان است. چه کسی اهمیت میدهد که مادلین آلبرایت یا روث بادر گینزبرگ چه میپوشند (گرچه بی شک گینزبرگ نخبهگرایانهترین لباس فرم را میپوشد)؟ گفتههایشان بسیار بیشتر از لباسشان اهمیت دارد.ر
حتا وقتی یک لباس فرم را انتخاب میکنید که برای شما مناسب است، به ناچار با شغل جدید، زایمان، تغییر سن، یا مسئولیتهای مختلف تغییر میکند. من همه زندگیم روزنامهنگار بوده ام، اما وقتی در وال استریت ژورنال گزارشگر جوانی بودم، در اتاق کوچکم در منهتن جنوبی لباس رسمی و کفش پاشنهبلند میپوشیدم. بخشی از آن به خاطر محیط بود: فضایی تجاریتر و زمانهای با رسانههای ثروتمندتر، و بخشی از آن مربوط به خود شغل بود: ما احساس میکردیم که باید هر قدر که ممکن است شبیه کسانی لباس بپوشیم که دربارهشان مینویسیم. اما بخشی از آن هم مربوط به خود من بود: جوان و جاهطلب بودم و لباسی میخواستم که جدیت مرا نشان دهد و اگر در اتاقی پر از مردانی با لباس رسمی قرار گرفتم، مرا محافظت کند. به همین ترتیب، لباس فرم جدیدم ــ یک شلوار جین و تیشرت، که بنا بر موقعیت رسمی یا غیررسمی میشد ــ آزادیخواهی سنیمان، طرد نخبهگرایانه جلوه ظاهری و غیررسمی بودن گروهیمان را بازتاب میدهد که رویاپردازان سیلیکون ولی و صنعتگران ویلیامزبرگ آنها را برقرار کرده اند. (این روزها رئیسان من جین میپوشند، و کسانی هم که دربارهشان مینویسم احتمالاً قرار است در مصاحبههایشان جین بپوشند.) اما برای برخی زنان، همه این آزادیها نوع دیگری از بحران ایجاد میکند: در تبلیغات هر لباسی را زیر نور آفتاب میبینید. زنها لباسهای کوهنوردی و راحتی مارک آنتروپولوژی و لولولمان و پاتاگونیا میپوشند. وقتی کنار هم قرار بگیرند، کارمندان مثل پناهندگان اردوهای رقابت تابستانی به نظر میایند. زن جوانی را میشناسم که در آژانس تبلیغات کار میکند، مواجههاش با کمد لباسش را اینگونه توصیف میکند: “آره، امروز، این.” اما دوستی دیگر که تازه کارش را عوض کرده و از یک دفتر تجاری به یک دفتر فناوری پیشرفته رفته است، میگوید “مجبور شده یاد بگیرد که لباسش را دوباره کاملاً عوض کند.” دامنهای باریک و مارک جی.کرو دیگر به کار نمیاید. میگوید دارد پیراهن کشمیر را امتحان میکند.ر
اینکه لباسهای راحت کنونی به من اجازه میدهد تا مثل دوران کالج لباس بپوشم، اتفاق خوشحالکنندهای است. اما همچنین جایگاه حرفهای مرا بازتاب میدهد: در میانسالی، نسبت به قبل تلاش من کمتر دفاعی است. خشنودترم که رئیسان و همکارانم مرا همانطور که هستم ببینند و کمتر نگران این هستم که از نردبانی بیفتم که دیگران برقرارش کرده اند. الان که این متن را مینویسم، با عکسهای سامانتا پاور، دوست اوباما و سفیر سازمان ملل، تحت تاثیر قرار گرفته ام، چون که او هنر لباس فرم را تا سطح مستقلی بالا میبرد. در ابتدا کمد لباس او مثل آش شله قلمکار به نظر میاید ــ چروک و با عجله چیدهشده و بدون هیچ قاعده نظمدهندهای. نارنجی هست، مشکی هست و سبز زمردی هم هست. پیراهن راه راه، پیراهن یقهباز و پیراهن مجلسی بلندی که در کاخ سفید هنگام مهمانی شام رییسجمهور فرانسه پوشید. به نظر میرسد هر تکه از لباسهای کمد او از جایی کاملاً متفاوت آمده اند: این ژاکت را به نظر میرسد از نپال خریده است، آن یکی لباس را از فروشگاه وارداتی و صادراتی در هاروارد اسکوئر، این یکی لباس چسب را احتمالاً به توصیه مشاوری خریده است که به بیشتر دیده شدن او آگاهی دارد (“مصاحبههای تلویزیونی در راه خواهند بود، باید چیزی داشته باشی که بپوشی.”) اینها به هیچ وجه لباس فرم نیستند. لباس فرم او چیزی نیست که در کمدش آویزان کند، بلکه اثری است که با حرکت در جهان آن را ایجاد میکند. آه، این لباس قدیمی؟ من کنارش انداختم فقط برای اینکه خیلی باهوشم و مهم، و آنقدر گرفتار هستم که به این چیزها اهمیتی ندهم. مطمئناً، پاور، با موهای بلند قرمزش، آنقدر زیبا هست که این حرف را بزند، اما همچنین او به ما یادآور میشود که اعتماد به نفس بهترین مدل است .ر